فروغی بسطامی (غزلیات)/اولین گام ار سمند عقل را پی میکنی
ظاهر
اولین گام ار سمند عقل را پی میکنی | وادی بی منتهای عشق را طی میکنی | |||||
ما به دور چشم مستت فارغ از میخانهایم | کز نگاهی کار صد پیمانهی می میکنی | |||||
روز محشر هم نمیآیی به دیوان حساب | پس حساب کشتگان عشق را کی میکنی | |||||
هر کسی را وعدهای در وعده گاهی دادهای | وعدهی قتل مرا نی میدهی نی میکنی | |||||
نقد جان را در بهای بوسه میگیری ز غیر | کاش با ما می شد این سودا که با وی میکنی | |||||
گر تو ای عیسی نفس میریزی از مینا به جام | زنده را جان می فزایی، مرده را حی میکنی | |||||
گاه ساقی گاه مطرب میشوی در انجمن | دل نوازی گاهی از می گاهی از نی میکنی | |||||
دشمنان را هی به کف جام دمادم میدهد | دوستان را هی به دل خون پیاپی میکنی | |||||
کشور چین و ختا را زلف و مژگانت گرفت | حالیا لشکر کشی بر روم و بر ری میکنی | |||||
گر تو را تاج نمد بر سر نهد سلطان عشق | کی به سر دیگر هوای افسر میکنی | |||||
وصل آن معشوق باقی را فروغی کس نیافت | تا به کی از عشق او هو میزنی، هی میکنی |