فروغی بسطامی (غزلیات)/صف مژگان تو بشکست چنان دلها را
ظاهر
صف مژگان تو بشکست چنان دلها را | که کسی نشکند این گونه صف اعدا را | |||||
نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن | کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را | |||||
گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس | ای بسا نور دهد دیدهی نابینا را | |||||
بیبها جنس وفا ماند هزاران افسوس | که ندانست کسی قیمت این کالا را | |||||
حالیا گر قدح باده تو را هست بنوش | که نخوردهست کس امروز غم فردا را | |||||
کسی از شمع در این جمع نپرسد آخر | کز چه رو سوخته پروانهی بیپروا را | |||||
عشق پیرانه سرم شیفتهی طفلی کرد | که به یک غمزه زند راه دو صد دانا را | |||||
سیلی از گریهی من خاست ولی میترسم | که بلایی رسد آن سرو سهی بالا را | |||||
به جز از اشک فروغی که ز چشم تو فتاد | قطره دیدی که نیارد به نظر دریا را |