فروغی بسطامی (غزلیات)/ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت
ظاهر
ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت | وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت | |||||
خرسند شکاری که نشینی به کمینش | قربان خدنگی که رها شد ز کمانت | |||||
تا آینه از خوبی خود با خبرت کرد | خود را نگرانی و جهانی نگرانت | |||||
مانند تو بر روی زمین نادرهای نیست | زان خوانده فلک نادرهی دور زمانت | |||||
مویی که بدان بستگی رشته جهانهاست | در شهر ندیدیم به جز موی میانت | |||||
ماییم و سری در سر سودای محبت | آن هم به فدای قدم نامه رسانت | |||||
گویند که بالات بلای تن و جان است | بر جان و تنم باد بلای تن و جانت | |||||
آن جا که فروغی به سخن لب بگشایی | طوطی ز چه رو دم زند از شرم لبانت |