فروغی بسطامی (غزلیات)/تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو
ظاهر
تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو | حلق من است و حلقهی زلف دوتای تو | |||||
گر من میان اهل محبت نبودمی | کس را نبود طاقت جور و جفای تو | |||||
دامن کشان گذر ننمودی به خاک من | تا جان نازنین ننمودم فدای تو | |||||
گر سایه به سرم فکند شاه باز بخت | دوری نمیکند سرم از خاک پای تو | |||||
دانی که در شریعت ما کیست کشتنی | بیگانهای که هیچ نگشت آشنای تو | |||||
تو خود چه گلشنی که هوای خوش بهشت | بیرون نمیبرد ز سر ما هوای تو | |||||
زاهد به یاد کوثر و صوفی به فکر می | ما و تصور لب مستی فزای تو | |||||
آگاهیش ز راحت عشاق خسته نیست | هر کاو نشد نشانهی تیر بلای تو | |||||
برگشته بخت آن که به خونش نیفکند | مژگان چشم ساحر مردم ربای تو | |||||
یارب چه مظهری که فروغی ز هر طرف | بگشاده چشم جان به امید لقای تو |