فروغی بسطامی (غزلیات)/عشق و کمین گشادنی، ما و ز جان بریدنی
ظاهر
عشق و کمین گشادنی، ما و ز جان بریدنی | یار و کمان کشیدنی، ما و به خون تپیدنی | |||||
روزی کشتگان او ضربت تیغ خوردنی | قسمت عاشقان او حسرت دل کشیدنی | |||||
پردهی صبر میدرد عارضش از نظارهای | خون عقیق میخورد لعل وی از مکیدنی | |||||
وه که براه عاشقی با همه آرزو شدم | خوش دل از او به غمزهای قانع ازو به دیدنی | |||||
جلوه کند چو قامتش زیر قبای زرفشان | ما و به جلوهگاه او جامهی جان دریدنی | |||||
از همه کس تظلمی وز تو به لب تبسمی | از همه سو قیامتی وز تو به ره چمیدنی | |||||
چون تو قیام میکنی ما و ز پا فتادنی | چون تو به ناز میروی، ما و به سر دویدنی | |||||
بس که به باغ عارضت واله و مست و بی خودم | دست مرا نمیرسد نوبت میوهچیدنی | |||||
شادم از آن فروغیا کز اثر محبتی | نقد نشاط صرف شد بر سر غم خریدنی |