فروغی بسطامی (غزلیات)/تا تو به گلشن آمدی، با همه در کشاکشم
ظاهر
تا تو به گلشن آمدی، با همه در کشاکشم | وه که تو در کنار گل، من به میان آتشم | |||||
تا نمکم لب تو را، می به دهان نمیبرم | تا نچشم از این نمک، چیز دگر نمیچشم | |||||
چرخ شود غلام من، دور زند به کام من | گر تو به گردش آوری جام شراب بیغشم | |||||
کاسهی خون و جام می، فرق ز هم نکردهام | بس که به دور نرگست باده نخورده، سر خوشم | |||||
گر چه به هیچ حالتی یاد نکردهای مرا | یاد دهان تنگ تو هیچ نشد فرامشم | |||||
تا که عیان ز پرده شد صورت نقش بند تو | رشک نگارخانه شد، روی به خون منقشم | |||||
دوش به قد دلکشت قصهی سرو گفتهام | گفت که شرمسار شو از حرکات دلکشم | |||||
بس که شب وصال تو ناطقه لال میشود | با همه ذوق ساکنم، با همه شوق خامشم | |||||
بلعجبی نگر که من با همه لاف عاشقی | یار ندیده والهام، می نچشیده بیهشم | |||||
نی ز حیبب ایمنم، نی ز طبیب مطمن | چارهی دل کجا کنم کز همه جا مشوشم | |||||
تا فکنم فروغیا دشمن شاه را به خون | دست دعا بر آسمان، تیر بلا به ترکشم | |||||
ناصردین شه قوی آن که ز بیم تیغ او | ترک نموده کج روی، ابروی ترک مهوشم |