فروغی بسطامی (غزلیات)/به دیر و حرم، فارغ از کفر و دینم
ظاهر
به دیر و حرم، فارغ از کفر و دینم | نه در بند آنم، نه در قید اینم | |||||
بهشت آیتی از رخ دل فروزش | سقر شعلهای از دم آتشینم | |||||
من امروز در عالم عشق شاهم | سپاه بلا از یسار و یمینم | |||||
سلیمانیم داد لعل لب او | جهان شد سراسر به زیر نگینم | |||||
چنان اشک من ریخت بر آستانش | که پر شد ز گوهر همه آستینم | |||||
چنان مضطرب حالم از چین زلفش | که گاهی به ماچین و گاهی به چینم | |||||
نظر کن که با صد هزاران کرامت | گرفتار آن چشم سحرآفرینم | |||||
تو در خنده شیرین دور زمانی | من از گریه فرهاد روی زمینم | |||||
تو در حسن لیلای خرگه نشینی | من از عشق مجنون صحرانشینم | |||||
تو از غایت دلبری، بینظیری | من از دولت عاشقی، بیقرینم | |||||
من ار سخت بستم کمر را به مهرت | تو هم تنگ بستی میان را به کینم | |||||
رسانید عشقم به جایی فروغی | که فارغ ز سودای شک و یقینم |