فروغی بسطامی (غزلیات)/کف بر کف جانانه و لب بر لب جام است
ظاهر
کف بر کف جانانه و لب بر لب جام است | در دور سپهر آن چه دلم خواست به کام است | |||||
آنجا که بناگوش تو شامم همه صبح است | و آنجا که سر زلف تو صبحم همه شام است | |||||
من سجده کنم بر تو اگر عین گناه است | من باده خورم با تو اگر ماه صیام است | |||||
تو حور و چمن جنت و ساغر لب کوثر | تا شیخ نگوید که می ناب حرام است | |||||
در دور سیه چشم تو مردم همه مستند | دوری به ازین چشمی اگر دیده کدام است | |||||
افسوس که در خلوت خاصت نشسته | وز هر طرفی بر سر من شورش عام است | |||||
سودای لبت سوخت دل خام طمع را | تا خلق نگویند که سودای تو خام است | |||||
حسرت برم از مرغ اسیری که ز تقدیر | خال و خط مشکین تواش دانه و دام است | |||||
جان بر لبم آمد پی نظاره فروغی | آن ماه اگر جلوه کند، کار تمام است |