فروغی بسطامی (غزلیات)/مرگ بر بالین وجانان غافل است
ظاهر
مرگ بر بالین وجانان غافل است | جان بدین سختی سپردن مشکل است | |||||
سینهام مجروح و زخمم کاری است | حسرتم جانکاه و دردم قاتل است | |||||
هر که داند لذت شمشیر دوست | بر هلاک خویشتن مستعجل است | |||||
شربت مرگ از برای عاشقان | صحت کامل، شفای عاجل است | |||||
از کمند عشق نتوان شد خلاص | جهد من بی جا و سعیام باطل است | |||||
عشق طغیانش به حدی شد که جان | در میان ما و جانان حایل است | |||||
خاک کوی دوست دامنگیر ماست | وین کسی داند که پایش در گل است | |||||
کس به مقصد کی رسد از سعی خویش | کوشش ما سر به سر بیحاصل است | |||||
جان نثار مقدمش کردم، بلی | تحفهی ناقابلان ناقابل است | |||||
عاشق آرامی ندارد ورنه یار | مونس جان است و آرام دل است | |||||
قاتلی دارم فروغی کز غرور | خود به خون بیگناهان قایل است |