فروغی بسطامی (غزلیات)/ای خوش آن دم که به بستان تو مینالیدم
ظاهر
| ای خوش آن دم که به بستان تو مینالیدم | سرو بالای تو میدیدم و میبالیدم | |||||
| باغ رخسار تو میدیدم و دل میدادم | گرد گلزار تو میگشتم و گل میچیدم | |||||
| جان به سودای تو میدادم و میرنجیدی | خون ز بیداد تو میخوردم و میخندیدم | |||||
| نکتهی عشق تو رفتم که نگویم، گفتم | محنت هجر تو گفتم که نبینم، دیدم | |||||
| هر سر موی مرا از تو امید دگر است | وه که با این همه امید بسی نومیدم | |||||
| مهرهی مهر تو از کام دلم بیرون جست | بس که از زلف تو چون مار به خود پیچیدم | |||||
| فکر نوشین دهنت بودم و شیرین سخنت | هرچه میگفتم و هر نکته که میسنجیدم | |||||
| من اگر سبزه خط تو نبویم چه کنم | برگ سبزی است که از باغ محبت چیدم | |||||
| حاصلم هیچ نگردید به غیر از افسوس | آن چه در مزرع دل تخم امل پاشیدم | |||||
| تو گزیدی همه را بر من و از غیرت عشق | من کسی غیر تو در هر دو جهان نگزیدم | |||||
| همسر بوالهوسان نیز فروغی نشدم | من که یک عمر به جان عشق بتان ورزیدم | |||||