فروغی بسطامی (غزلیات)/جنس گران بهای خود ارزان نمیکنی
ظاهر
جنس گران بهای خود ارزان نمیکنی | یعنی بهای بوسه به صد جان نمیکنی | |||||
روزی نمیشود که برغم شکرفروش | از خنده شره را شکرستان نمیکنی | |||||
برکس نمیکنی نظر ای ترک شوخ چشم | کاو را هلاک خنجر مژگان نمیکنی | |||||
ای یوسف عزیز سفر کرده تا به کی | از مصر رو به جانب کنعان نمیکنی | |||||
گر بنگری به چشمهی نوشین خویشتن | دیگر خیال چشمهی حیوان نمیکنی | |||||
دستی نمیکشی به سر زلف خود چرا | عنبر به جیب و مشک به دامان نمیکنی | |||||
یارب چه قاتلی تو که فردای رستخیز | تعیین خون بهای شهیدان نمیکنی | |||||
با خط چون بنفشه و رخسار چون سمن | جایی نمیروی که گلستان نمیکنی | |||||
تا کی فروغی از غم او جان نمیدهی | دشوار خویشتن ز چه آسان نمیکنی |