فروغی بسطامی (غزلیات)/خاکم به ره آن بت چالاک نکردند
ظاهر
خاکم به ره آن بت چالاک نکردند | فریاد که کشتندم و در خاک نکردند | |||||
من طایفهای بر سر آن کوی ندیدم | کز دست غمش جامهی جان چاک نکردند | |||||
من باک ندارم مگر از بی بصرانی | کاندیشه از آن غمزهی بیباک نکردند | |||||
قومی به وصالش نتوانند رسیدن | کز تیر دعا رخنه در افلاک نکردند | |||||
فردای قیامت به چه رو سر زند از خاک | خلقی که در آن حلقهی فتراک نکردند | |||||
شستند به دریای محبت تن ما را | لیک از رخ ما گرد غمش پاک نکردند | |||||
المنة لله که بمردند گروهی | کز عشق تو جان دادم، ادراک نکردند | |||||
غم دست برآورد مگر بادهفروشان | امشب به قدح آب طربناک نکردند | |||||
کاری که غمش با دل من کرد فروغی | از برق فروزنده به خاشاک نکردند |