فروغی بسطامی (غزلیات)/به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم
ظاهر
به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم | که آفتاب نتابد مقابل قمرم | |||||
ز کار خلق به یک باره پرده بردارند | اگر ز پرده درآید نگار پردهدرم | |||||
اگر به چشم درستی نظر کند معشوق | من از شکسته سر زلف او شکستهترم | |||||
رسیدهام به مقامی ز فیض درویشی | که از کلاه نمد پادشاه تاجورم | |||||
به اعتبار من امروز هیچ شاهی نیست | که پیش بادهفروشان گدای معتبرم | |||||
هزار مرتبه بالاترم ز چرخ اما | به کوی میکده کمتر ز خاک رهگذرم | |||||
نخست عهد من این شد به پیر بادهفروش | که بی شراب کهن ساعتی به سر نبرم | |||||
از آن به خوردن می شاهدم اجازت داد | که گول زاهد مردم فریب را نخورم | |||||
تو را به مستیم ای شیخ هوشمند چه کار | که تو ز شهر دگر، من ز عالم دگرم | |||||
فروغی از هنر شاعری بسی شادم | که طبع شاه جهان مایل است بر هنرم | |||||
خدایگان سخن سنج ناصرالدین شاه | که در مدایح ذاتش محیط پرگهرم |