فروغی بسطامی (غزلیات)/گرد مه خط سیهکار نداری، داری
ظاهر
گرد مه خط سیهکار نداری، داری | روز روشن به شب تار نداری، داری | |||||
صنعت دلکش داود ندانی، دانی | زره از طرهی طرار نداری، داری | |||||
زلف رام دام دلآویز نسازی، سازی | فکر دلهای گرفتار نداری، داری | |||||
صف دلها همه از تیر ندوزی، دوزی | خم ابروی کمان دار نداری، داری | |||||
خون مردم همه بر خاک نریزی، ریزی | چشم سر مست دل آزار نداری، داری | |||||
بی دلان را همه رنجور نخواهی، خواهی | عاشقان را همه بیمار نداری، داری | |||||
چشم صاحب نظر از سحر نبندی، بندی | چشم افسونگر سحار نداری، داری | |||||
پی خون ریزی عشاق نکوشی، کوشی | سپه غمزه خونخوار نداری، داری | |||||
بر فلک توسن اقبال نتازی، تازی | بر قمر عقرب جرار نداری، داری | |||||
جام می از کف اغیار ننوشی، نوشی | سر خونخواریم ای یار نداری، داری | |||||
بر فروغی ز جفا تیغ نیازی، یازی | قصد یاران وفادار نداری، داری |