فروغی بسطامی (غزلیات)/گر ز غلامیش نشانت دهند
ظاهر
گر ز غلامیش نشانت دهند | سلطنت کون و مکانت دهند | |||||
بندهی او شو که یک التفات | خواجگی هر دو جهانت دهند | |||||
پیروی پیر خرابات کن | تا شرف بخت جوانت دهند | |||||
دامن رندان سبک سیر گیر | تا همه دم رطل گرانت دهند | |||||
سر به خط ساقی گلچهره نه | تا ز قضا خط امانت دهند | |||||
بادهی مستانه بنوش آشکار | تا خبر از راز نهانت دهند | |||||
تا نرسد جان تو بر لب کجا | نوشی از آن گنج دهانت دهند | |||||
گر نگری لعل گهربار او | دیدهی یاقوت فشانت دهند | |||||
گر بدری پردهی تن را ز هم | ره به سراپرده جانت دهند | |||||
در عوض خاک در او مگیر | گر همه گلزار جنانت دهند | |||||
کاش فروغی شب هجران دوست | تا به سحر تاب و توانت دهند |