فروغی بسطامی (غزلیات)/غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را
ظاهر
غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را | دوست دارند این دو کوکب ناصرالدین شاه را | |||||
آن شهنشاهی که نیکی کرد با خلق زمین | تا به طاق آسمان زد قبه خرگاه را | |||||
گوهر درج سعادت اختر برج شرف | آن که اقبالش بلندی میدهد کوتاه را | |||||
ناگهان از خدمتش قومی به دولت میرسند | کی به هر کس میدهند این دولت ناگاه را | |||||
قصدش از شاهی به غیر ز نیکخواهی هیچ نیست | چون نخواهند اهل دل این شاه نیکو خواه را | |||||
دوستان شاه را در عین شادی دیدهام | چرخ تا برکنده بهر دشمنانش چاه را | |||||
تیغ کج بر دست او دادهست قهر ذوالجلال | تا به راه داست آرد مردم گمراه را | |||||
پادشاهان از جلال و جاه دارند افتخار | مفتخر از شخص او بنگر جلال و جاه را | |||||
تاجداران از سریر و گاه دارند اعتبار | معتبر از ذات او بنگر سریر و گاه را | |||||
کی به ایوان رفیعش دست کیوان میرسد | تا نبوسد پای کمتر حاجب درگاه را | |||||
ظل یزدانش نمیخواندندی ابنای زمان | گر به او یزدان نمیدادی دل آگاه را | |||||
تا فروغی چشمش از نور الهی روشن است | کی رها سازد ز کف دامان ظل الله را |