فروغی بسطامی (غزلیات)/بخت سیه به کین من، چشم سیاه یار هم
ظاهر
بخت سیه به کین من، چشم سیاه یار هم | حادثه در کمین من، فتنهی روزگار هم | |||||
از مژه ترک مست من صف زده بر شکست من | کار بشد ز دست من، چارهی نظم کار هم | |||||
ساقی از این مقام شد، صبح نشاط شام شد | خواب خوشم حرام شد، بادهی خوشگوار هم | |||||
تار طرب گسسته شد، پای طلب شکسته شد | راه امید بسته شد، چشم امیدوار هم | |||||
طایر تیر خوردهام، ره به چمن نبردهام | فصل خزان فسردهام، موسم نوبهار هم | |||||
زهر ستم چشیدهام، بار الم کشیدهام | رنج فراق دیدهام، محنت انتظار هم | |||||
ای زده راه دین من، شاهد دل نشین من | چشم تو در کمین من، غمزهی جان شکار هم | |||||
شاد ز تو روان من، زنده به بوت جان من | ذکر تو بر زبان من، مخفی و آشکار هم | |||||
ای بت دل پسند من، هر سرت موت بند من | کاکل تو کمند من، طرهی تاب دار هم | |||||
لعل تو برق خرمنم زلف تو طوق گردنم | وه که به فکر کشتنم، مهره فتاده، مار هم | |||||
دوش فروغی از مهی یافته جانم آگهی | کز پی او به هر رهی دل بشد و قرار هم |