فروغی بسطامی (غزلیات)/ای سر زلف تو سر رشتهی هر سودایی
ظاهر
ای سر زلف تو سر رشتهی هر سودایی | خاری از سوزن سودای تو در هر پایی | |||||
از رخ و زلف تو در دیر و حرم آشوبی | از خط و خال تو در کون و مکان غوغایی | |||||
سرو بالای تو پیرایهی هر بستانی | تن زیبای تو آرایش هر دیبایی | |||||
هیچ نقاش نبستهست چنان تصویری | هیچ بازار ندیدهست چنین کالایی | |||||
دل ما و شکن جعد عبیرافشانی | سر ما و قدم سرو سهی بالایی | |||||
من و شور تو اگر تلخ و اگر شیرینی | من و ذوق تو اگر زهر و اگر حلوایی | |||||
آه عشاق جگر خسته به جایی نرسد | که به قد سرو و بهبر سیم و به دل خارایی | |||||
شعلهی شمع رخت بر همه کس روشن کرد | کتش خرمن پروانهی بیپروایی | |||||
به سر زلف تو دستی به جنون خواهم زد | تا بدانند که زنجیر دل شیدایی | |||||
تیره شد مهر و مه از جلوهی روی تو مگر | حلقه در گوش مهین خواجهی روشن رایی | |||||
گر به کویت نکند جای، فروغی چه کند | که ندارد به جهان خوش تر از اینجا جایی |