فروغی بسطامی (غزلیات)/تا بدان طرهی طرار گرفتار شدیم
ظاهر
تا بدان طرهی طرار گرفتار شدیم | داخل حلقه نشینان شب تار شدیم | |||||
تا پراکنده آن زلف پریشان گشتیم | هم دل آزردهی آن چشم دل آزار شدیم | |||||
تا ره شانه بدان زلف دل آویز افتاد | مو به مو با خبر از حال دل زار شدیم | |||||
سر به سر جمع شد اسباب پریشانی ما | تا سراسیمهی آن طرهی طرار شدیم | |||||
آن قدر خون دل از دیده به دامان کردیم | که خجالت زده دیده خون بار شدیم | |||||
هیچ از آن کعبه مقصود نجستیم نشان | هر چه در راه طلب قافله سالار شدیم | |||||
غیر ما در حرم دوست کسی راه نداشت | تا چه کردیم که محروم ز دیدار شدیم | |||||
دو جهان سود ز بازار محبت بردیم | به همین مایه که نادیده خریدار شدیم | |||||
سر تسلیم نهادیم به زانوی رضا | که به تفسیر قضا فاعل مختار شدیم | |||||
به چه رو باده ننوشیم که با پیر مغان | مه در روز ازل بر سر اقرار شدیم | |||||
دل بدان مهر فروزنده فروغی دادیم | ما هم از پرتو آن مشرق انوار شدیم |