فروغی بسطامی (غزلیات)/اگر گاهی بدان مه پاره یک نظاره میکردم
ظاهر
اگر گاهی بدان مه پاره یک نظاره میکردم | گریبان فلک را تا به دامان پاره میکردم | |||||
گر آن خورشید خرگاهی ندیم بزم من میشد | بزرگی زین شرف بر ثابت و سیاره میکردم | |||||
ندانستم که دور چرخش از من دور میسازد | و گر نه چارهی چشم بد استاره میکردم | |||||
کس گر میشنید از من فسون و مکر گردون را | بسی افسانه زین افسون گر مکاره میکردم | |||||
اگر میشد نصیب من سر کوی حبیب من | به صد خواری رقیب سفله را آواره میکردم | |||||
نمیدیدم طبیبی غیر آن عیسی نفس، ورنه | علاج درد بی درمان خود صد باره، میکردم | |||||
شبی بر گردن مار غیرت حلقهها میزد | که زلفش را شبیه عقرب جراره میکردم | |||||
فرو میریخت خون دیده بر رخسار من وقتی | که در خاطر خیال آن پری رخساره میکردم | |||||
کنار مزرع سبز فلک یکباره تر میشد | اگر در گریه شب ها دیده را فواره میکردم | |||||
اسیر کودکی کردند چون من پهلوانی را | که رستم را کمان کودک گهواره میکردم | |||||
کنون در کار خود بی چاره گردیدم، خوشا روزی | که من هم درد هر بیچارهای را چاره میکردم | |||||
بپرس از من کرامت های پیر میپرستان را | که در میخانه عمری کار هر میخواره میکردم | |||||
فروغی من ثنای شاه را تنها نمیگفتم | دعا هم بر دوام دولتش همواره میکردم | |||||
خدیو معدلتجو ناصرالدین شاه خوش طینت | که تقسیم سر خصمش به سنگ خاره میکردم |