فروغی بسطامی (غزلیات)/مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم
ظاهر
مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم | در حلقهی میخواران، نیک است سرانجامم | |||||
اول نگهش کردم آخر به رهش مردم | وه وه که چه نیکو شد آغازم و انجامم | |||||
شب های فراق آخر بر آتش دل پختم | داد از مه بی مهرم، آه از طمع خامم | |||||
خیز ای صنم مهوش از زلف و رخ دلکش | بگسل همه زنارم، بشکن همه اصنامم | |||||
گر طره نیفشانی، کی شام شود صبحم | ور چهره نیفروزی کی صبح شود شامم | |||||
هم حلقهی گیسویت سر رشتهی امیدم | هم گوشهی ابرویت سرمایهی آرامم | |||||
آسوده کجا گردم تا با تو نیاسایم | آرام کجا گیرم تا با تو نیارامم | |||||
تا با تو نپیوندم کی میوه دهد شاخم | تا با تو نیامیزم کی شاد شود کامم | |||||
در عالم زیبایی تو خواجهی معروفی | در گوشهی تنهایی من بندهی گمنامم | |||||
گر آهوی چشم تو سویم نظر اندازد | هم شیر شود صیدم، هم چرخ شود راهم | |||||
دی باز فروغی من دلکش غزلی گفتم | کز چشم غزال او شایستهی انعامم |