فروغی بسطامی (غزلیات)/در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را
ظاهر
در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را | وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را | |||||
فصل نوبهار آمد، جام جم چه میجویی | از می کهن پرکن، کاسهی سفالین را | |||||
آن که در نظر بازی ، عیب کوهکن کردی | کاش یک نظر دیدی، عشوههای شیرین را | |||||
باد غیرت آتش زد، در سرای عطاران | تا به چهره افشاندی، چین زلف مشکین را | |||||
گر ز قد رخسارت، مژدهای به باغ آرند | باغبان بسوزاند، شاخ سرو و نسرین را | |||||
چون ز تاب می رویت از عرق بیالاید | آسمان بپوشاند، روی ماه و پروین را | |||||
در کمال خرسند، نیش غم توان خوردن | گر به خنده بگشایی آن دو لعل نوشین را | |||||
گر تو پرده از صورت، برکنار بگذاری | از میانه بر چینی، نقش چین و ماچین را | |||||
دفتر فروغی شد پر ز عنبر سارا | تا به رخ رقم کردی خط عنبرآگین را |