فروغی بسطامی (غزلیات)/پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت
ظاهر
پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت | مهرهی مهر تو در حقهی دل منزل داشت | |||||
من همین از نظر افتاده چشمت بودم | ور نه صد مساله با مردم صاحب دل داشت | |||||
دوش با سرو حدیث غم خود میگفتم | کاو هم از قد تو خون در دل و پا در گل داشت | |||||
خون بهای دلم از چشم تو نتوانم خواست | که به یک غمزهی دو صد غرقه به خون بسمل داشت | |||||
هر تنی در طلبت لایق جان دادن نیست | نیک بخت آن که تن پاک و دل قابل داشت | |||||
خال هندوی تو بر آتش عارض شب و روز | پی احضار دل سوختگان فلفل داشت | |||||
در ره عشق مرا حسرت مقتولی کشت | که نگاهی گه کشتن به رخ قاتل داشت | |||||
ساخت فارغ ز غم رفته و آینده مرا | وه که ساقی خبر از ماضی و مستقبل داشت | |||||
با همه ناخوشی عشق فروغی خوش بود | شادکام آن که غم روی ترا حاصل داشت |