فروغی بسطامی (غزلیات)/تا به دل خوردهام از عشق گلی خاری چند
ظاهر
تا به دل خوردهام از عشق گلی خاری چند | باز گردیده برویم در گلزاری چند | |||||
دست همت به سر زلف بلندی زدهام | که به هر تار وی افتاده گرفتاری چند | |||||
تا مرا دیده بر آن نرگس بیمار افتاد | هر سر مو شدم آمادهی آزاری چند | |||||
مست خواب سحر از بهر همین شد چشمش | که به گوشش نرسد نالهی بیداری چند | |||||
ای که هر گوشه مسیحا نفسی خستهی تست | چند غفلت کنی از حالت بیماری چند | |||||
بهتر آن است که از درد تو بسپارم جان | که به جان آمدم از رنج پرستاری چند | |||||
پس چرا در طلبت کار من از کار گذشت | گر نه هر عضو مرا با تو بود کاری چند | |||||
آه اگر بر سر سودای تو سودی نکنم | زان که رسوا شدهام بر سر بازاری چند | |||||
مست هشیار ندیدهست کسی جز چشمت | خاصه وقتی که شود رهزن هشیاری چند | |||||
کس به سر منزل مقصود فروغی نرسد | تا نیفتد ز پی قافلهساری چند |