فروغی بسطامی (غزلیات)/ز تجلی جمالش از دو کون بستم
ظاهر
ز تجلی جمالش نظر از دو کون بستم | به صمد نمود راهم صنمی که میپرستم | |||||
به هوای مهر رویش همه مهرها بریدیم | به امید عهد سستش همه عهدها شکستم | |||||
پی دیدن خرامش سر کوچهها ستادم | پی جلوهی جمالش در خانهها نشستم | |||||
منم اولین شکارش به شکارگاه نازش | که به هیچ حیله آخر ز کمند او نجستم | |||||
پی آن غزال مشکین که نگشت صیدم آخر | چه سمندها دواندم چه کمندها گسستم | |||||
همه انتقام خود را بکشم ز عمر رفته | دهد ار زمانه روزی سر زلف او به دستم | |||||
به گناه عشق کشتیم و هنوز برنگشتیم | ز ارادتی که بودم ز محبتی که هستم | |||||
به لباس مرغ و ماهی روم ار به کوه و دریا | تو درآوری به دامم تو درافکنی به شستم | |||||
همه میکشان محفل ز می شبانه سرخوش | به خلاف من فروغی که ز چشم دوست مستم |