فروغی بسطامی (غزلیات)/نرگس مست تو راه دل هشیاران زد
ظاهر
نرگس مست تو راه دل هشیاران زد | خفته را بین که چسان بر صف بیداران زد | |||||
عشق هر عقده که در زلف گره گیر تو بود | گه به کار من و گاهی به دل یاران زد | |||||
ساقی آن باده که از لعل تو در ساغر ریخت | آتشی بود که در خانهی میخواران زد | |||||
تو که از قید گرفتاری دل آزادی | کی توان با تو دم از حال گرفتاران زد | |||||
تا عذار تو عرقریز شد از آتش می | باغبان گفت که بر برگ سمن باران زد | |||||
تا خط سبز تو از یاسمت چهره دمید | برق یاس آمد و بر کشت طلب کاران زد | |||||
آن که در بزم توام توبه ز می خوردن داد | گرم شوق آمد و سر بر در خماران زد | |||||
نازم آن چشم سیه مست که از راه غرور | سرگران آمد و بر قلب سبکباران زد | |||||
جور خوبان جفا پیشه فروغی را کشت | تا دم از محکمی عهد وفادارن زد |