فروغی بسطامی (غزلیات)/آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره
ظاهر
آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره | عاجز شد از دل دوست یارب دگر چه چاره | |||||
بیداریم چه دانی، ای خفتهای که شبها | ننشستهای به حسرت، نشمردهای ستاره | |||||
جانان اگر نشیند یک بار در کنارم | یک باره میتوانم کردن ز جان کناره | |||||
گفتم به شحنه نالم از چشم او ولیکن | پروا ز کس ندارد مست شراب خواره | |||||
ای تاب داده گیسو حالی است بر دل من | از تاب بی حسابت وز پیچ بی شماره | |||||
آشفتگان عشقت گیرم که جمع گردند | جمع از کجا توان کرد دلهای پاره پاره | |||||
ای شه سوار چالاک احوال ما چه دانی | کز حالت پیاده غافل بود سواره | |||||
با این سپاه مژگان از خانه گر درآیی | تسخیر میتوان کرد شهری به یک اشاره | |||||
از لعل و چشمت آخر دیدی که شد فروغی | ممنون به یک تبسم، قانع به یک نظاره |