فروغی بسطامی (غزلیات)/کسی ز فتنهی آخر زمان خبر دارد
ظاهر
کسی ز فتنهی آخر زمان خبر دارد | که زلف و کاکل و چشم تو در نظر دارد | |||||
نه دیده از رخ خوب تو میتوان برداشت | نه آه سوختگان در دلت اثر دارد | |||||
نه دل از طره خم برخمت توان برکند | نه شام تیره هجران ز پی سحر دارد | |||||
ز سحر نرگس جادوی تو عیانم شد | که فتنههای نهانی به زیر سر دارد | |||||
هزار نشه فزون دیدهام ز هر چشمی | ولی نگاه تو کیفیت دگر دارد | |||||
ز ابروان تو پیوسته میتپد دل من | که از مژه به کمان تیر کارگر دارد | |||||
حدیث سوختگانت به لاله باید گفت | کز آتش ستمت داغ بر جگر دارد | |||||
سری به عالم عشقت قدم تواند زد | که پیش تیغ بلا سینه را سپر دارد | |||||
برغم غیر مکش دم به دم فروغی را | که مهرت از همه آفاق بیشتر دارد |