فروغی بسطامی (غزلیات)/من بندهی آنم که ببوسد دهن تو
ظاهر
من بندهی آنم که ببوسد دهن تو | وز هر دهنی نشنود الا سخن تو | |||||
ترسم به جنون کار کشد اهل خرد را | در سلسلهی زلف شکن بر شکن تو | |||||
اندیشهی مردم همه از شور قیامت | تشویش من از قامت عاشق فکن تو | |||||
شاید که شود رنگ به خون دل شیرین | هر تیشه که بر سنگ زند کوه کن تو | |||||
بلبل خجل از زمزمهی مرغ دل من | گل منفعل از غنچهی شاخ چمن تو | |||||
هر طایر خوش نغمه که در باغ بهشت است | حسرت کشد از باغ گل و یاسمن تو | |||||
از فخر نهد پا به سر یوسف مصری | هر دل که در افتاده به چاه ذقن تو | |||||
پیداست که هرگز ننهد روی به بهبود | زخم دل عشاق ز مشک ختن تو | |||||
بس جامهی طاقت که بر اندام فروغی | گردیده قبا از هوس پیرهن تو |