فروغی بسطامی (غزلیات)/ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد
ظاهر
ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد | باز این فتنه ندانم که چه در سر دارد | |||||
یارب از زلف پریش تو دلم جمع مباد | که پریشانی او عالم دیگر دارد | |||||
ماه نو در فلک از دست غمش شد به دو نیم | خم ابروی تو اعجاز پیمبر دارد | |||||
دعوی عشق کسی راست مسلم که مدام | اشک سرخ و رخ زرد و تن لاغر دارد | |||||
تنگ عیشی نکشد آن که ز خون آب جگر | دم به دم بادهی گلرنگ به ساغر دارد | |||||
آن که بر آب بقا شد کرمش رهبر خضر | خبر از تشنگی کام سکندر دارد | |||||
گر نمیکشت مرا، خلق نمیدانستند | که دم از عشق زدن این همه کیفر دارد | |||||
اشک عشاق کجا در نظرش میآید | لب لعلی که بسی ننگ ز گوهر دارد | |||||
حال ما بیرخ آن ماه کسی میداند | که ز شب تا به سحر دیده بر اختر دارد | |||||
طوف بتخانه فروغی چه کند گر نکند | که بتان شکر و او هم دل کافر دارد |