فروغی بسطامی (غزلیات)/ترک چشمش که مست و مخمور است
ظاهر
ترک چشمش که مست و مخمور است | خون ما گر بریخت معذور است | |||||
کوی معشوق عرصهی محشر | بانگ عشاق نغمهی صور است | |||||
خسرو عشق چون به قهر آید | صبر مغلوب و عقل مقهور است | |||||
همه از زورمند در حذرند | من ز سرپنجهای که بیزور است | |||||
با وجود بلای عشق خوشم | که ز بالای او بلا دور است | |||||
برنیاید به صد هزاران جان | از دهان تو آن چه منظور است | |||||
گر به شیرین لب تو جان ندهم | چه کنم با سری که پر شور است | |||||
من و بختی که مایهی ظلمت | تو و رویی که چشمهی نور است | |||||
می فروش از لب تو وام گرفت | نشنهای که آن در آب انگور است | |||||
داستان فروغی و رخ دوست | نقل موسی و آتش طور است |