فروغی بسطامی (غزلیات)/هیچم آرام دل از زلف دل آرام نماند
ظاهر
هیچم آرام دل از زلف دل آرام نماند | نازم این حلقه کزو هیچ دل آرام نماند | |||||
بس که مرغ دلم از ذوق اسیری پر زد | غیر مشتی پر ازو در شکن دام نماند | |||||
سروقدی دلم از طرز خرامیدن برد | که مرا در پی او قوت رفتار نماند | |||||
گر بت من ز در دیر درآید سرمست | از حرم بانگ برآرند که اسلام نماند | |||||
نام نیک ار طلبی گرد خرابات مگرد | که در این کوچه کسی نیست که بدنام نماند | |||||
جهد کن تا اثر خیر تو ماند باقی | که درین میکده جم را به جز از جام نماند | |||||
خلوت خاص تو مخصوص دل خاصان است | خاصه وقتی که در آن رهگذر عام نماند | |||||
آن چنان آتش سودای تو افروخته شد | که دل سوختهام در طمع خام نماند | |||||
با وجود تو لب و چشم نظربازان را | هوس شکر و اندیشهی بادام نماند | |||||
فصل گل فارغی از عیش فروغی تا چند | در پی شاهد و می کوش که ایام نماند |