فروغی بسطامی (غزلیات)/نه از جمال تو قطع نظر توان کردن
ظاهر
نه از جمال تو قطع نظر توان کردن | نه جز خیال تو فکر دگر توان کردن | |||||
غمت هلاک مرا مصلحت نمیداند | و گر نه مساله را مختصر توان کردن | |||||
کنون که بر سر بالین نیامدی ما را | به خاک ما ز ترحم گذر توان کردن | |||||
ز خط سبز تو ای نوبهار گلشن حسن | کنار سبزه پر از مشک تر توان کردن | |||||
خوش است نالهی شب گیر خاصه در غم عشق | و گر نه در دل خارا اثر توان کردن | |||||
به فر طلعت ساقی و خط دل کش جام | علاج فتنهی دور قمر توان کردن | |||||
میان بحر به یاد گهر توان رفتن | هوای زهر به شوق شکر توان کردن | |||||
بهای بوسهی او نقد جان توان دادن | هزار نفع پی این ضرر توان کردن | |||||
کمان کشیده ز ابرو به روی من صنمی | که سینه را بر تیرش سپر توان کردن | |||||
نشان کعبه نجستم وگرنه ممکن نیست | که طی بادیه زین بیشتر توان کردن | |||||
هنوز در غم جانان ندادهام جان را | گمان نبود که صبر این قدر توان کردن | |||||
فروغی ار نشود شرم دوستی مانع | نظاره رخ فرخ سیر توان کردن |