فروغی بسطامی (غزلیات)/دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد
ظاهر
دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد | بوسه بر تیغ تو باید زد و جان باید داد | |||||
شمهای از خط سبز تو بیان باید کرد | گوشمالی به همه سبزخطان باید داد | |||||
یا نباید خم ابروی تو شمشیر کشد | یا به یاران همه سر خط امان باید داد | |||||
به هوای دهنت نقد روان باید باخت | در بهای سخنت جان جهان باید داد | |||||
چشم بیمار تو با زلف پریشان میگفت | که به آشفته دلان تاب و توان باید داد | |||||
خون مردم همه گر چشم تو ریزد شاید | در کف مرد چرا تیر و کمان باید داد | |||||
گر نمودم به همه روی تو را معذورم | قبله را بر همهی خلق نشان باید داد | |||||
به زیان کاری عشاق اگر خرسندی | هر چه دارند سراسر به زیان باید داد | |||||
پنجه در چنبر آن زلف دوتا باید زد | تکیه بر حلقهی آن مویمیان باید داد | |||||
همه جا دیده بدان چاه ذقن باید دوخت | همه دم بوسه بر آن کنج دهان باید داد | |||||
آخر ای ساقی گلچهره فروغی را چند | می ز خون مژه و لعل بتان باید داد |