فروغی بسطامی (غزلیات)/عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند
ظاهر
عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند | وز شاخه گل داد دل زار گرفتند | |||||
از رنگ چمن پردهی بزاز دریدند | وز بوی سمن طاقت عطار گرفتند | |||||
پیران کهن بر لب انهار نشستند | مستان جوان دامن کهسار گرفتند | |||||
زهاد ز کف رشتهی تسبیح فکندند | عباد ز سر دستهی دستار گرفتند | |||||
یک قوم قدم از سر سجاده کشیدند | یک جمع سراغ از در خمار گرفتند | |||||
یک زمره به شوخی لب معشوق گزیدند | یک فرقه به شادی می گلنار گرفتند | |||||
یک طایفه شکر ز لب دوست مزیدند | یک سلسله ساغر ز کف یار گرفتند | |||||
یک جرگه بی چشم سیه مست فتادند | یک حلقه خم طرهی طرار گرفتند | |||||
نوروز همایون شد و روز می گلگون | پیمانهکشان ساغر سرشار گرفتند | |||||
شیرین دهنی بوسه به من داد در این عید | کز شکر او قند به خروار گرفتند | |||||
میران و وزیران و مشیران و دلیران | دربارگه شاه جهان بار گرفتند | |||||
در پای سریر ملک مملکت آرا | بر کف شعرا دفتر اشعار گرفتند | |||||
خدام در دولت دارای گهربخش | بر سر طبق درهم و دینار گرفتند | |||||
ابنای جهان عیدی هر سالهی خود را | از شاه جوان بخت جهاندار گرفتند | |||||
اسکندر جمشیدسیر ناصردین شاه | کز ابر کفش گوهر شه وار گرفتند | |||||
فرخنده شد از فر شهی عید فروغی | کز وی همه شاهان سبق کار گرفتند |