فروغی بسطامی (غزلیات)/گر نه از کشتن عشاق به تنگ آمدهای
ظاهر
گر نه از کشتن عشاق به تنگ آمدهای | پس چرا بر سر ایشان به درنگ آمدهای | |||||
خانه پرداختهام تا تو ز جا خاستهای | سپر انداختهام تا تو به جنگ آمدهای | |||||
پنجهی عشق قوی پنجه نبرد است گهی | مگر آن حوصلهای کش تو به چنگ آمدهای | |||||
گوهر مقصد صاحب نظرانی لیکن | در دم افعی و در کام نهنگ آمدهای | |||||
اشک رنگین بسی از دیده فشاند ابر بهار | تا تو ای شاخ گل تازه به رنگ آمدهای | |||||
کافران را رسد ار خون مسلمان ریزند | تا تو زیبا صنم از شهر فرنگ آمدهای | |||||
آخر از ناله به جایی نرسیدی ای دل | همه جا شیشه صفت بر سر سنگ آمدهای | |||||
پی به منزل مقصود نخواهی بردن | تو که در بادیه با مرکب لنگ آمدهای | |||||
کی توان نام تو را برد فروغی در عشق | کز سر کوی بتان زنده به ننگ آمدهای |