فروغی بسطامی (غزلیات)/تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد
ظاهر
تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد | یک باره پری از نظر خلق نهان شد | |||||
گر مطرب عشاق تویی رقص توان کرد | ور ساقی مشتاق تویی مست توان شد | |||||
گیسوی دلاویز تو زنجیر جنون گشت | بالای بلاخیز تو آشوب جهان شد | |||||
نقدی که ز بازار تو بردیم تلف گشت | سودی که ز سودای تو کردیم زیان شد | |||||
جان از الم هجر تو بی صبر و سکون گشت | تن از ستم عشق تو بی تاب و توان شد | |||||
هم قاصد جانان سبک از راه نیامد | همجان گران مایه به تن سخت گران شد | |||||
چشمم همه دم در ره آن ماه گهر ریخت | اشکم همه جا در پی آن سرو روان شد | |||||
مقصود خود از خاک در کعبه نجستم | باید که به جان معتکف دیر مغان شد | |||||
تا دم زدم از معجزهی پیر خرابات | صوفی به یقین آمد، زاهد به گمان شد | |||||
پیرانهسر آمد به کفم دامن طفلی | المنة الله که مرا بخت جوان شد | |||||
تا خاک نشین ره عشقیم فروغی | خورشید ز ما صاحب صد نام و نشان شد |