فروغی بسطامی (غزلیات)/طالب جانان به جان خریده الم را
ظاهر
طالب جانان به جان خریده الم را | عاشق صادق کرم شمرده ستم را | |||||
صف زده مژگان چشم خیمه نشینی | از پی قتلم کشیده خیل حشم را | |||||
قبلهی خود ساختم بتی که جمالش | پرده نشین ساخت صد هزار صنم را | |||||
خرمی شادی فزا که مایهی مستی است | هیچ دوایی نکرده چارهی غم را | |||||
کشتهی شاهی شدم به جرم محبت | کز خم ابرو کشید تیغ دو دم را | |||||
برمه رویش تعشقی است نگه را | بر سر کویش تعلقی است قدم را | |||||
چشم تو هر جا که جام باده چشاند | مست فشاند به خاک ساغر جم را | |||||
وه که به عهد میان و دور دهانت | جمع به هم کردهای وجود و عدم را | |||||
دوش گشودی به چهره زلف شب آسا | شرح نمودی حدیث نور و ظلم را | |||||
گر گل روی تو از نقاب برآید | کس نستاند به هیچ باغ ارم را | |||||
گر مددی از مداد زلف تو باشد | نطق فروغی دهد زبان قلم را |