فروغی بسطامی (غزلیات)/تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست
ظاهر
تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست | هر طرف پای نهی سلسله در پایی هست | |||||
قتل عشاق تو خالی ز تماشایی نیست | وه که از هر طرفت طرفه تماشایی هست | |||||
بعد کشتن تن صد چاک مرا باید سوخت | که هنوز از تو به دل باز تمنایی هست | |||||
دی پی تجربه از کوی تو بیرون رفتم | به گمانی که مرا از تو شکیبایی هست | |||||
جان شیرین ز غم عشق به تلخی دارم | به امیدی که تو را لعل شکرخایی هست | |||||
لب جان بخش تو گر بوسه به جان بفروشد | من سودا زده را هم سر سودایی هست | |||||
واعظ از سایهی طوبی سخنی میگوید | غیر قد تو مگر عالم بالایی هست | |||||
من و سودای تو تا دامن صحرا برجاست | من و اندوه تو تا عشق غم افزایی هست | |||||
ای که بیجرم خوری خون فروغی هر روز | هیچ گویا خبرت نیست که فردایی هست |