فروغی بسطامی (غزلیات)/وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
ظاهر
وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم | تا بماند حسرت او بر دل حسرت نصیبم | |||||
درد بیدرمان عشقم کشت و کرد آسودهخاطر | هم ز تاثیر مداوا هم ز تدبیر طبیبم | |||||
شب گدازانم به محفل، صبح دم نالان به گلشن | یعنی از عشقت گهی پروانه، گاهی عندلیبم | |||||
گر سر زلف پریشانت سری با من ندارد | پس چرا یک باره از دل برد آرام و شکیبم | |||||
گاه گاهی میتوان کرد از ره رحمت نگاهی | بر من بی دل که در کوی تو مسکین و غریبم | |||||
کردمی در پیش مردم ادعای هوشیاری | گر نبودی در کمین آن چشم مست دل فریبم | |||||
تا کشید آهنگ مطرب حلقه در گوشم فروغی | فارغ از قول خطیب، آسوده از پند ادیبم |