فروغی بسطامی (غزلیات)/چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش
ظاهر
چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش | فتد ز هر شکنی صدهزار دل به کنارش | |||||
چه عشوهها که خریدم ز چشم عشوه فروشش | چه بادهها که کشیدم ز لعل باده گسارش | |||||
مرا به صیدگهی میکشد کمند محبت | که خون شیر خورند آهوان شیر شکارش | |||||
اگر به داد جان ممکن است دیدن جانان | ز پرده گو به در آید که جان کنم به نثارش | |||||
چگونه سرو روانی به فکر خون من افتد | که ریخت خون جهانی به خاک راه گذارش | |||||
دلی که میرود اندر قفای سلسلهمویان | نه میکشند به خونش نه میدهند قرارش | |||||
کسی که سلسله میسازد از برای مجانین | خبر هنوز ندارد ز موی سلسله دارش | |||||
کجا رواست که یک جا رود به دامن گلچین | گلی که بلبل مسکین کشید زحمت خارش | |||||
کنون وجود فروغی به هیچ کار نیاید | که باز داشته سودای عشق از همه کارش |