فروغی بسطامی (غزلیات)/تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را
ظاهر
تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را | گفتم به هر وجودی کیفیت عدم را | |||||
محمود بوسه میزد پای ایاز و میگفت | بنگر چه میکند عشق سلطان محتشم را | |||||
بر تختگاه شاهی آسوده کی توان شد | بگذار تاج کی را، بردار جام جم را | |||||
چندی غم زمانه میخورد خون ما را | تا می به جام کردیم، خوردیم خون غم را | |||||
پیش صنم پرستان بالا گرفت کارم | تا در نظر گرفتم بالای آن صنم را | |||||
در عامل دو بینی کام از یکی نبینی | بردار از این میانه هم دیر و هم حرم را | |||||
دلها به شام زلفش نام سحر ندانند | که اینجا کسی ندیدهست دیدار صبحدم را | |||||
کوس محبتم را در چرخ کوفت خورشید | تا آن مه دو هفته بر بام زد علم را | |||||
خورشید را ز عنبر افکندهای به چنبر | تا بر رخت فکندی آن زلف خم به خم را | |||||
تا نام دود زلفت در نامه ثبت کردم | آتش زدم ز حسرت هم دوده هم قلم را | |||||
هر سو دلی به خواری در خاک ره میفکن | تا کی ذلیل سازی دلهای محترم را | |||||
در عین مستی امشب خوردم قسم به چشمت | الحق کسی نخوردهست زین خوبتر قسم را | |||||
روزی رمق گرفتم در شاعری فروغی | کز شعر من خوش آمد شاه قضا رقم را | |||||
جم رتبه ناصرالدین کز تیغ کج بیاراست | هم ملت عرب را، هم دولت عجم را |