فروغی بسطامی (غزلیات)/غافل گذشتی از دل امیدوار من
ظاهر
غافل گذشتی از دل امیدوار من | رسوای اگر چنین گذرد روزگار من | |||||
امشب به بزم خندهی بی اختیار تو | افزون نمود گریه بی اختیار من | |||||
من نیستم حریف تو با صدهزار دل | کز یک کرشمه میشکنی صدهزار من | |||||
یک عمر را به روزه بسر بردهام مگر | روزی لبت رسد به لب روزهدار من | |||||
در زلف بی قرار تو باشد قرار دل | بر یک قرار نیست دل بی قرار من | |||||
کشتی مرا و تا سر خاکم نیامدی | آه از سیاهبختی خاک مزار من | |||||
گویند از آن نگاه نهانی چه دیدهای | پیداست آن چه دیدهام از خاک زار من | |||||
بخت سیاه بین که دو چشمم سفید شد | در کار گریهای که نیامد به کار من | |||||
روز و شبی که مایهی چندین عقوبت است | روز قیامت است و شب انتظار من | |||||
سر تا قدم کرشمه و ناز است و دلبری | شاهین تیز پنجهی عاشق شکار من | |||||
آن بختم از کجاست فروغی که روزگار | روزی کند نشیمن او در کنار من |