فروغی بسطامی (غزلیات)/ای آب زندگانی یک نکته از دهانت
ظاهر
ای آب زندگانی یک نکته از دهانت | تا چند رحمتی نیست بر حال تشنگانت | |||||
دردا که بر لب آید جانم ز تشنه کامی | وآب حیات دارد لعل گهرفشانت | |||||
با من مکن مدارا اکنون که در محبت | شد رازم آشکارا از غفرهی نهانت | |||||
ای بوستان خوبی خارم ز بینوایی | بگذار تا بچینم برگی ز بوستانت | |||||
هرگز کسی نیاید غیر از تو در خیالم | تا کیست در خیالت یا چیست در کمانت | |||||
بخت ار مدد نماید ای ترک سخت بازو | هم میخورم خدنگت، هم میکشم کمانت | |||||
مفتون تست خلقی الحق که میتوان گفت | هم آفت زمینت هم فتنهی دهانت | |||||
تا کی حدیث واعظ از هول رستخیز است | برخیز تا ببیند بالای دل ستانت | |||||
چشم از دو کون پوشم گر اوفتد به دستم | یا طرف آستینت یا خاک آستانت | |||||
گر پرده بر گشایی از این طرب فروغی | اول نظر نماید جان را فدای جانت |