فروغی بسطامی (غزلیات)/به بوسهای ز دهان تو آرزومندم
ظاهر
به بوسهای ز دهان تو آرزومندم | فغان که با همه حسرت به هیچ خرسندم | |||||
تو از قبیله خوبان سست پیمانی | من از جماعت عشاق سخت پیوندم | |||||
برید از همه جا دست روزگار مرا | بدین گناه که در گردنت نیفکندم | |||||
شرار شوق تو بر میجهد ز هر عضوم | نوای عشق تو سر میزند ز هر بندم | |||||
اگر تو داغ گذاری چگونه نپذیرم | و گر تو درد فرستی چگونه نپسندم | |||||
پدر علاقه به فرزند خویشتن دارد | من از تعلق روی تو خصم فرزندم | |||||
زمانه تا نکند خیمهات نمیدانی | که من چگونه از آن کوی خیمه برکندم | |||||
به راه وعده خلافی نشستهام چندی | که زیر تیغ تغافل نشانده یک چندم | |||||
معاشران همه در بزم پسته میشکنند | شکسته دل من از آن پستهی شکرخندم | |||||
به گریه گفتم از آن پسته یک دو بوسم بخش | به خنده گفت مگس کی نشسته بر قندم | |||||
ز باده دوش مرا توبه داد مفتی شهر | بتان ساده اگر نشکنند سوگندم | |||||
نجات داد ملک هر کجا اسیری بود | من از سلاسل زلفش هنوز در بندم | |||||
ستوده ناصردین شه که از شرف گوید | به هیچ دوره ندید آفتاب مانندم | |||||
کسی سزای ملامت به جز فروغی نیست | که دایم از می و معشوق میدهد پندم |