فروغی بسطامی (غزلیات)/من این عهدی که با موی تو بستم
ظاهر
من این عهدی که با موی تو بستم | به مویت گر سر مویی شکستم | |||||
پس از عمری به زلفت عهد بستم | عجب سر رشتهای آمد به دستم | |||||
ز مویت کافر زنار بندم | ز رویت هندوی آتش پرستم | |||||
کمند عشق را گردن نهادم | طناب عقل را درهم گسستم | |||||
ز مستوری چه میپرسی که عورم | ز هشیاری چه میگویی که مستم | |||||
شراب شادکامی را چشیدم | سبوی نیک نامی را شکستم | |||||
به شمشیر از سر کویش نرفتم | به تدبیر از خم بندش نجستم | |||||
فزون تر شد هوای او پس از مرگ | تو پنداری کزین اندیشه رستم | |||||
چنین ساقی ز خویشم بی خبر ساخت | که آگه نیستم از خود که هستم | |||||
گواه دعویم پیر مغان است | که مست از جرعهی جام آلستم | |||||
قیامت چون نخوانم قامتت را | که تا برخاستی، از پا نشستم | |||||
چه گفتی زان سهی بالا فروغی | که فارغ کردی از بالا و پستم |