فروغی بسطامی (غزلیات)/خوشتر از دانهی اشکم گهری پیدا نیست
ظاهر
خوشتر از دانهی اشکم گهری پیدا نیست | حیف و صد حیف که اهل نظری پیدا نیست | |||||
کسی از سر دل جام خبردار نشد | بیخبر باش که صاحب خبری پیدا نیست | |||||
میفروش ار بزند نوبت شاهی شاید | که به غیر از در میخانه دری پیدا نیست | |||||
سینهام چاک شد و ضارب خنجر پنهان | پردهام پاره شد و پردهدری پیدا نیست | |||||
جر تمنای تو در هیچ دلی مخفی نی | غیر سودای تو در هیچ سری پیدا نیست | |||||
آن قدر در خم گیسوی تو دل پنهان است | کز دل گمشدهی ما اثری پیدا نیست | |||||
تا خط سبز تو از طرف بناگوش دمید | از پی شام سیاهم سحری پیدا نیست | |||||
صبر من با لب شیرین تو ز اندازه گذشت | تنگ شد حوصله تنگ شکری پیدا نیست | |||||
بر سر کوی تو از حال دل آگاه نیم | در چمن طایر بی بال و پری پیدا نیست | |||||
عجبی نیست که سر خیل نظر بازانم | کز تو در خیل بتان خوبتری پیدا نیست | |||||
مگر آه تو فروغی ره افلاک گرفت | که امشب از برج سعادت قمری پیدا نیست |