فروغی بسطامی (غزلیات)/گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
ظاهر
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را | فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را | |||||
گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی | زندان یوسف کردمی چاه زنخدان تو را | |||||
سرمایهی جان باختم تن را ز جان پرداختم | آخر به مردن ساختم تدبیر هجران تو را | |||||
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانهای | اما دل بشکستهام نشکست پیمان تو را | |||||
هر گه که بهر کشتنم از غمزه فرمان دادهای | بوسیدم و بر سر زدم شاهانه فرمان تو را | |||||
گر خون پاکم را فلک بر خاک خواهد ریختن | حاشا که از چنگم کشد پاکیزه دامان تو را | |||||
گر بخت در عشقت به من فرمان سلطانی دهد | سالار هر لشگر کنم برگشته مژگان تو را | |||||
اشک شب و آه سحر، خون دل و سوز جگر | ترسم که ساز آشکار اسرار پنهان تو را | |||||
آشفته خاطر کردهام جمعیت عشاق را | هر شب که یاد آوردهام زلف پریشان تو را | |||||
دانی کدامین مست را بر لب توان زد بوسهها | مستی که بوسد دم به دم لبهای خندان تو را | |||||
زان رو فروغی میدهد چشم جهان را روشنی | کز دل پرستش میکند خورشید تابان تو را |