فروغی بسطامی (غزلیات)/سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای
ظاهر
سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای | وین همه آشوب را بهر من آوردهای | |||||
سرو چمان را به ناز سوی چمن بردهای | قامت شمشاد را در شکن آوردهای | |||||
نرگس مخمور را جام به کف دادهای | غنچهی خاموش را در سخن آوردهای | |||||
حقهی یاقوت را قوت روان کردهای | چشمهی جان بخش را در دهن آوردهای | |||||
در گران مایه را از عدن آرد سپهر | تو ز دهان درج در در عدن آوردهای | |||||
قافلهی مشک را از ختن آرد نسیم | تو ز خط انبار مشک در ختن آوردهای | |||||
عیسی دلها تویی کز نفس جان فزا | مردهی صدساله را جان به تن آوردهای | |||||
یوسف دل در فتاد از کف مردم به چاه | تا تو چه سرنگون زان ذقن آوردهای | |||||
جیب فروغی درید تا تو به گلزار حسن | پیرهن از برگ گل بر بدن آوردهای |