دیوان حافظ/فهرست غزلیات
ظاهر
فهرست الفبایی غزلیات
(ایجاد شده توسط کاربران ویکینبشته)- الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
- صلاح کار کجا و من خراب کجا
- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
- صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
- دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
- به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
- صوفی بیا که آینه صافیست جام را
- ساقیا برخیز و درده جام را
- رونق عهد شباب است دگر بستان را
- دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
- ساقی به نور باده برافروز جام ما
- ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
- میدمد صبح و کله بست سحاب
- گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
- ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
- خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
- سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
- ساقیا آمدن عید مبارک بادت
- ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
- روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
- دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
- چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
- خیال روی تو در هر طریق همره ماست
- مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
- شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
- زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
- در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
- به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
- ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
- زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
- آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
- خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
- خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
- رواق منظر چشم من آشیانه توست
- برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
- تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
- بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
- بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
- باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
- المنه لله که در میکده باز است
- اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
- حال دل با تو گفتنم هوس است
- صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
- کنون که بر کف گل جام باده صاف است
- در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
- گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
- به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
- صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
- روضه خلد برین خلوت درویشان است
- به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
- لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
- روزگاریست که سودای بتان دین من است
- منم که گوشه میخانه خانقاه من است
- ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
- خم زلف تو دام کفر و دین است
- دل سراپرده محبت اوست
- آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
- سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
- دارم امید عاطفتی از جانب دوست
- آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
- صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
- مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
- روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
- اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست
- خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
- بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
- یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
- ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
- کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
- مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
- زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
- راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
- روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
- حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
- خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
- جز آستان توام در جهان پناهی نیست
- بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
- دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
- کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
- عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
- صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
- آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
- گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
- ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
- شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
- ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
- حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
- شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
- یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
- ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
- ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
- میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
- چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
- زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
- مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
- درد ما را نیست درمان الغیاث
- تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
- اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
- دل من در هوای روی فرخ
- دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
- شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
- دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
- روز وصل دوستداران یاد باد
- جمالت آفتاب هر نظر باد
- صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
- تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
- حسن تو همیشه در فزون باد
- خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
- دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
- پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
- عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
- آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
- بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
- همای اوج سعادت به دام ما افتد
- درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
- کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
- دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
- آن کس که به دست جام دارد
- دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
- بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
- هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
- هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد
- مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
- آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
- شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
- جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
- روشنی طلعت تو ماه ندارد
- نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
- اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
- سحر بلبل حکایت با صبا کرد
- بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
- به آب روشن می عارفی طهارت کرد
- صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
- بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
- چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
- دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
- دل از من برد و روی از من نهان کرد
- یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
- رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
- دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
- دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
- دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
- سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
- به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
- چه مستیست ندانم که رو به ما آورد
- صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد
- نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
- یارم چو قدح به دست گیرد
- دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
- ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
- دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
- در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
- سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
- راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
- اگر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد
- به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
- هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
- من و انکار شراب این چه حکایت باشد
- نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
- خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
- کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
- خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
- گل بی رخ یار خوش نباشد
- نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
- مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
- روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
- ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
- گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
- یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
- زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
- دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
- عشق تو نهال حیرت آمد
- در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
- مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
- صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
- سحرم دولت بیدار به بالین آمد
- نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
- هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
- رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
- ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
- بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
- حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
- دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
- دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
- نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
- گر می فروش حاجت رندان روا کند
- دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
- مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
- طایر دولت اگر باز گذاری بکند
- کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
- آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
- سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
- در نظربازی ما بیخبران حیرانند
- سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
- غلام نرگس مست تو تاجدارانند
- آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
- شاهدان گر دلبری زین سان کنند
- گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
- واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
- دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
- شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند
- بود آیا که در میکدهها بگشایند
- سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
- یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
- تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
- پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
- یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
- خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
- قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
- دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
- دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
- یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
- گوهر مخزن اسرار همان است که بود
- دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
- به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
- آن یار کز او خانه ما جای پری بود
- مسلمانان مرا وقتی دلی بود
- در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
- کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
- از دیده خون دل همه بر روی ما رود
- چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
- از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
- هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
- خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
- ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
- ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
- گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
- گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
- بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد
- اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
- گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
- بر سر آنم که گر ز دست برآید
- دست از طلب ندارم تا کام من برآید
- چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
- زهی خجسته زمانی که یار بازآید
- اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
- نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
- جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
- رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
- ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
- معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
- بیا که رایت منصور پادشاه رسید
- بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
- معاشران گره از زلف یار باز کنید
- الا ای طوطی گویای اسرار
- عید است و آخر گل و یاران در انتظار
- صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
- ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
- ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
- روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
- شب وصل است و طی شد نامه هجر
- گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
- ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
- دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
- یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
- نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
- روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
- هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
- منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
- ای سرو ناز حسن که خوش میروی به ناز
- درآ که در دل خسته توان درآید باز
- حال خونین دلان که گوید باز
- بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
- خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
- برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
- دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز
- ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
- گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
- دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
- درد عشقی کشیدهام که مپرس
- دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
- بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
- اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
- به دور لاله قدح گیر و بیریا میباش
- صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
- باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
- فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
- شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
- خوشا شیراز و وضع بیمثالش
- چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
- یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
- ببرد از من قرار و طاقت و هوش
- سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
- هاتفی از گوشه میخانه دوش
- در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
- دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
- ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
- کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
- مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
- دلم رمیده شد و غافلم من درویش
- ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
- قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
- بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
- در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
- سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
- طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
- زبان خامه ندارد سر بیان فراق
- مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
- اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
- هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
- ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
- خوش خبر باشی ای نسیم شمال
- شممت روح وداد و شمت برق وصال
- دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
- به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
- اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
- هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
- ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
- عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
- مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
- عاشق روی جوانی خوش نوخاستهام
- بشری اذ السلامه حلت بذی سلم
- بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
- دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
- به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
- زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
- فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
- مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
- سالها پیروی مذهب رندان کردم
- دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
- هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
- خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
- ز دست کوته خود زیر بارم
- گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
- گر دست دهد خاک کف پای نگارم
- در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
- مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
- من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
- جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
- تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
- به تیغم گر کشد دستش نگیرم
- مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
- نماز شام غریبان چو گریه آغازم
- گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
- در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
- مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
- چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
- من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
- خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
- من که از آتش دل چون خم می در جوشم
- گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
- حجاب چهره جان میشود غبار تنم
- چل سال بیش رفت که من لاف میزنم
- عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم
- بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
- من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
- صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
- دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
- دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
- به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
- حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
- روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
- من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
- به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
- حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
- گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
- در خرابات مغان نور خدا میبینم
- غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
- خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
- گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
- آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
- دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
- دردم از یار است و درمان نیز هم
- ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
- عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم
- ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
- فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
- خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
- ما ز یاران چشم یاری داشتیم
- صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم
- ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
- بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
- خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
- بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
- صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
- دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
- ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
- ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
- سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم
- بارها گفتهام و بار دگر میگویم
- گر چه ما بندگان پادشهیم
- فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
- چندان که گفتم غم با طبیبان
- میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
- یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
- خدا را کم نشین با خرقه پوشان
- شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
- بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
- چو گل هر دم به بویت جامه در تن
- افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
- خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
- دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
- منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
- ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
- گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
- صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
- ز در درآ و شبستان ما منور کن
- ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
- کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
- بالابلند عشوه گر نقش باز من
- چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
- نکتهای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
- شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
- میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این
- به جان پیر خرابات و حق صحبت او
- گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
- مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
- ای آفتاب آینه دار جمال تو
- ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
- ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
- تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
- مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
- خط عذار یار که بگرفت ماه از او
- گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
- ای پیک راستان خبر یار ما بگو
- خنک نسیم معنبر شمامهای دلخواه
- عیشم مدام است از لعل دلخواه
- گر تیغ بارد در کوی آن ماه
- وصال او ز عمر جاودان به
- ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
- در سرای مغان رفته بود و آب زده
- دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
- از من جدا مشو که توام نور دیدهای
- دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده
- از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
- چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
- سحرگاهان که مخمور شبانه
- ای که با سلسله زلف دراز آمدهای
- مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
- ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
- ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
- با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
- آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
- ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
- سبت سلمی بصدغیها فادی
- دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
- سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
- چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
- به جان او که گرم دسترس به جان بودی
- چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
- شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
- تو را که هر چه مراد است در جهان داری
- صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
- بیا با ما مورز این کینه داری
- ای که در کوی خرابات مقامی داری
- ای که مهجوری عشاق روا میداری
- روزگاریست که ما را نگران میداری
- خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
- طفیل هستی عشقند آدمی و پری
- ای که دایم به خویش مغروری
- ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
- عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
- نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
- هزار جهد بکردم که یار من باشی
- ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
- زین خوش رقم که بر گل رخسار میکشی
- سلیمی منذ حلت بالعراق
- کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی
- یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
- سلام الله ما کر اللیالی
- بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
- رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
- این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
- ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
- به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
- لبش میبوسم و در میکشم می
- زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
- که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
- انت روائح رند الحمی و زاد غرامی
- سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
- ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
- احمد الله علی معدله السلطان
- وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
- هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
- گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
- نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
- دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
- نوش کن جام شراب یک منی
- صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی
- ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
- بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
- ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
- سحرگه ره روی در سرزمینی
- تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
- ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
- بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
- ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
- سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
- ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
- در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
- به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
- سلامی چو بوی خوش آشنایی
- ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
- ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
- می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی